داستان گربه هوو...



























vesalmanochehri.loxblog.com

عاشقانه

 

 

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. oh go on
 


 

آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه،

یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.thumbs down

 


 

وقتی خونه میرسه

 میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. hee hee
 


 

 این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه،  

اما نتیجه ای نمیگیره. at wits' end
 


 

یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.

بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . 

خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون. rolling eyes

 


 

یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.

مرده میپرسه: " اون گربه کره خر خونس؟ "

زنش می گه آره. straight face

 


 

مرده میگه گوشی رو بده بهش، 

من گم شدم !!!rolling on the floor

 

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:,ساعت 17:16 توسط vesal|


آخرين مطالب


 Design By : Pichak